در
باره ی من
این
نوشته در سال 1385
نوشته شده است
اما در طول
سالیان بعدی ویرایش
شده و در صورت
بقای عمر
خواهد شد .
در
کار صوتی اسم من هیچکس
است ! ، با
داستان زندگی ، تحصیلات
و علائق من و آنچه
میخواستم ،
آنچه توانستم
و آنچه شد نیز به
صورتی
صادقانه ، عاشقانه،
طنز آلود و قطعا
آموزنده آشنا
خواهید شد
من مظفر شریعتی
هستم .
متولد 1337 . هیچ
نسبت قومی و شباهت عقیدتی
با آن
دکتر علی شریعتی
معروف ندارم و کمی
جلوتر به آن
اشاره خواهم
کرد. من متولد
روستایی در کرمان هستم . و کرمان
را تنها در یک
مسافرت دو
روزه در سال 83 دیدم . شهر
کودکی من سیرجان
است که تا ده
سالگی در آنجا
بودم
و در همان
سال 83 پس از 35 سال
به اتفاق همسر
نازنین از دست
رفته ام سفری
به آن داشتم .
زماني كه بيست
سال داشتم با
خواندن چند جلد
کتابهای رایج
و بی ارزش در
دسترس ، بجز
كتابهاي درسي
و علمی و فنی ، تصور
ميكردم که ديگر
خيلي چيزها را
با قاطعيت
ميدانم . و دلم براي
آناني كه
دانسته هاي
مرا نميدانستند خيلي
ميسوخت .
تلاش میکردم دیگران
را هدایت کرده
و از نور دانش
خود بهره مند
سازم !
اما
بیست سال
بعد
وقتی صدها
جلد کتابهای
با ارزش غیر
در دسترس ديگر
را
خوانده ام و
هزاران ساعت به سخن
ها و انديشه
هاي رایج و غیر
رایج
مختلف گوش
فرا داده ام ، , و بسیار
اندیشیدم ،
سرانجام دریافتم که آنکه بیست
سال پیش محتاج
هدایت
بود خود من
بودم !! این من
بودم که هیچ
نمیدانسته و
هنوز هم نمیدانم و حتی بسیار
چیزها یی را که عین
عقل میدانستم
خود جهل بودند ! در واقع چهل
سالگی برای من
سن
تحول فکری بود . و تولدی
دیگر . بنابراین
تشنه
دانستن
نا دانسته
هايم
هستم . هر سخن
و مطلب جديدي
را حتي اگر همه
باورهاي
امروزم را نيز
به چالش بگيرد
با نهايت
علاقه
و احترام گوش
كرده و يا
ميخوانم و در
باره اش مي
انديشم . چرا
كه تغيير
باورهاي
گذشته ام دليل
قاطع اين است
كه باورهاي
امروزم نيز
ميتوانند بكلي
نادرست و يا
تنها گوشه اي
ديگر از حقايق
باشند . به همين
جهت
هنوز هم
نميدانم
حقيقت چيست و
راه درست كدام
است . اما دست
کم
آموخته ام كه چه
چيزهايي
حقيقت نيستند
.
ما
انسانها با ویژگی
های ژنتیکی و
حتی بیماریهای
ژنتیکی خاصی
در زمان و
مکانی در این
سیاره به دنیا
می آییم و سپس
در طی حدود بیست
سال
اطلاعات ،
افکار و
اعتقادات پیش
فرضی را باز
هم بر حسب محل
تولدمان در
ذهنمان
جا داده و پرورش
میدهند
که البته
اجتناب ناپذیر
هم هست ،
بنابراین کافی
بود ما در
زمان یا مکان
دیگری به دنیا
می آمدیم ، در
این صورت همه
چیزمان با
امروز متفاوت
بود . بنابراین
به این نتیجه
رسیدم که
انسانها باید
بعد از بیست
سالگی بدون هیچ
تعصب پیش فرضی
کوله بار
اطلاعاتی و فرهنگی
خود را
تحقیق و بررسی
کنند ، چیزهای
درست و خوبش
را نگه دارند
و مطالب
نادرستش را دور
بریزند . که
البته کاری بس
دشوار نیز
هست .
بنابراین
آنچه در این سایت
مینویسم و یا
می آورم ، گوشه ای
است از آموخته
هایم در زندگی
، برای انتقال
این تجارب به دیگران
و نیز یافتن
نقایص و کاستی
هایشان به
لطف
دریافت
نظرات انتقادی
دوستانی که
آنها را میخوانند
، میبینند و یا
میشنوند . که نقد
آنها
ارزشمندترین
هدیه به من تلقی
خواهد شد .
و
آنچه در این سایت
مینویسم و یا
می آورم ، گوشه ای
است از آموخته
هایم در زندگی
، برای انتقال
این تجارب به دیگران
و نیز یافتن
نقایص و کاستی
هایشان به
لطف
دریافت
نظرات انتقادی
دوستانی که
آنها را میخوانند
، میبینند و یا
میشنوند . که نقد
آنها
ارزشمندترین
هدیه به من تلقی
خواهد شد .
این نوشته به
صورت
پاراگراف و یا
جملات کوتاه حاوی
تجارب و
اندوخته های
من در طول
زندگی میباشد
.
مطالبی که
همه ی آنها که
همین راه را
بروند ،سر
انجام
احتمالا به همین
نتایج
هم خواهند رسید
. برخی
پاراگرافها خلاصه
شده ی نوشته
های بلند دیگری
هستند که در
طول زمان ،
نوشته های
بلند آنها حذف
و تنها چکیده ی
آنها در
پاراگراف و یا
جمله ای آوره
شده است .
بنابراین
لطفا
این متن را
به عنوان یک
متن منسجم و یک
پارچه مطالعه
نکنید .
هر پاراگراف
و یا جمله میتواند مطلب
مستقلی باشد که
تلاش کرده ام با رشته
ای از ستاره
های زرد رنگ مشخص
شوند .
برای خواندن
سایر نوشته های
من نیز میتوانید
به بخش
مستقل
"نوشاته
های من "
مراجعه کنید
همانطور
که در کار صوتی
و نیز نوشتاری
" اسم من هیچکس
است " شرح دادم
، علاقه ی اصلی من به سینما
و فیلمبرداری
بود که به دلایلی
که در این کار
صوتی بیان
کردم
نتوانستم
وارد این مسیر
بشوم . در نهایت
پس از آنکه
دوره های آزاد
الکترونیک
متعددی را
گذراندم به
عنوان تکنسین
الکترونیک در یکی
از کارخانه های
الکترونیکی به
کارمشغول شدم که
البته بعد ها با
اخراج از شرکتی
که در آن کار میکردم
( شرح در همان
کار صوتی ) از
الکترونیک
فاصله گرفته و
به کامپیوتر
پرداختم و در
زمینه های سخت
افزاری و نرم
افزاری و نیز
شبکه های کامپیوتری
آن دوران (
ناول ) و نیز به
عنوان مدرس
سخت افزار
کامپیوتر
مشغول به فعالیت
شدم .
سرانجام باز
آنگونه که در
همین کار صوتی
شرح دادم در
نهایت وارد رشته
های
برق و میکروبیولوژی در
دانشگاه آزاد
و زیست
شناسی در
دانشگاه پیام
نور شدم اما
چون
امکان همزمان
خواندن این
رشته ها بخصوص
در زمان
امتحانات
ممکن نبود فقط
رشته ی زیست
شناسی را دامه
دادم
اما به دلیل
علاقه ی همیشگی
از دوران کودکی به
نجوم ، فیزیک
را شخصا و
البته با کمک
برادر م که
دکترای فیزیک
است
خواندم و ژنتیک
را هم در حد
کارشناسی
ارشد از طریق
دانشگاههای اینترنتی
و البته باز
با کمک برادر
دیگرم زنده یاد
دکتر
منوچهر شریعتی
متخصص سیتوژنتیک
پزشکی مطالعه
کردم . باز هم
به دلیل علاقه
کتب رشته ی زمین
شناسی
دانشگاه پیام
نور را هم
مطالعه کرده
ام .
******* ********* ******** ******** *******
در این
ویدئو که از
مجموعه ویدئو
های آموزشی
نجوم و کیهان
شناسی
تولید 1396 میباشد
، میتوانید با من و
افکارم بیشتر
آشنا شوید . ( در صورت عدم
دسترسی به یو
تیوب این ویدئو
را میتوانید در اینجا
و از کانال
تلگرام من نیز
دریافت کنید . ) |
باور دارم كه
اسكلت فكري ما انسانها
به صورت عمده
در در
دهه اول زندگی و بقیه نیز در
دهه
دوم آن و در
محيط خانواده
و اجتماعي كه در
آن قرار داريم
و خارج از
كنترل ما ساخته
ميشود( طاس
زندگي ) . شخصیت
و ذهنیتی که
معمولا تا پایان
عمر قادر به ایجاد
تغییری کلی در
آن نخواهیم شد
و همان را عینا و
مانند
اسکلت جسمانی
خود به
فرزندان ،
شاگردان و در
کل به اجتماع
نسل بعدی خود
منتقل خواهیم
کرد . چرا که
آگاهی فرایندی
است طولانی و داخلی
که
ذهن ما بتدریج
بدان دست یافته
است و
اطلاعات درست یا
نادرست آن را نمیتوان از
خارج
، ناگهانی و به جبر
تغییر داد مگر
آنکه ذهن ما
در برابر تغییر
باورهایمان
ترسانده و
مقاوم نشده
باشد .
حقیقت
هرگز قادر به
نفوذ به ذهن
هایی که در
مقابل آن اندود
شده اند
نخواهد بود .
جمله بسیار زیبایی
منسوب به گالیله
وجود دارد که
میگوید
" هیچ چیز را
نمیتوان به کسی
یاد داد اما میتوان
به او کمک کرد
تا خود حقیقت
را بیابد .
مشاهده
ی رفتار فرهنگی
و اجتماعی و
باورها و سنت
ها ی مناطق
مختلف جهان به
خوبی نشان میدهد
که هر یک از ما
اگر در نقطه ای
دیگر از این
جهان به دنیا
آمده بودیم ،
اکنون
همانگونه بودیم و می
اندیشیدیم و
رفتار میکردیم که
ساکنان کنونی
این مناطق می
اندیشند و
رفتار میکنند
. به عنوان
نمونه ای
شاخص
اگر هر یک از
ما به جای
تولد در شهر و
کشور و فرهنگ
و سنتی که در
آن قرار داریم در
هندوستان به دنیا
آمده بودیم ،
اکنون در کنار
رود گنگ ، با
لباس و زبان
هندی ، در حالیکه دود و
بوی سوختن
جنازه ی
مردگان و ریختن
خاکستر و بقایای
آنها به
رودخانه ، فضا و
آب را
آلوده کرده
بود ، با شادی
و غرور
مشغول غسل کردن
در آب بسیار
آلوده ی آن
بودیم و یا در
حال ریختن
سطل های شیر بر روی
مجسمه ی شیوا و یا
پرستش عضوی از
اعضای
بدن و یا یک کل بدن یک
حیوان . حال
آنکه از دید
گاه کنونی ما
ممکن است این
گونه
باورها و
رفتارها بسیار
نادرست و
نشانه ی بی
خردی مطلق تلقی
گردد .
اما نه آنها
هیچگاه در
مورد خود و
باورها و
فرهنگ و
رفتارشان چنین
اندیشیده یا
تغییری در آن
خواهند داد و نه ما و هیچکس
و در هیچ کجای دیگر
جهان در مورد
باورها و
رفتار و کردار
خود چنین
خواهیم کرد . جمله ی
معروفی وجود
دارد که میگوید ما به
افکار و
باورها و آیین
و رسوم
دیگران با
عقلمان نگاه میکنیم
اما در مورد
خودمان با
احساسمان .
بخش از نوشته ی تغییر
و تحول اساس پیدایش
و تداوم بقای
موجودات زنده
و نیز جوامع
بشری و سخنی در
باره ی نسل جدید
، خطاب به
نسل
گذشته PDF
باور
دارم که اغلب
ما انسانها با
وجود ساختار
شگفت آور
مغزمان
، گرايش شگفت
انگيزي
به جهل و خرافات
داشته و در
غار افلاطون زندگی
میکنیم . ، و این
گرايش
آنچنان
شديد
و شيرين است كه
گاه چون غریزه جنسي
،
انسان با جهل
و خرافات نيز
به اوج لذت و
رضايت از خويش
ميرسد !
شايد نادرست
نباشد
اگر
انسان را به
جاي
حيوان
سخن گو يا ابزار
ساز و از اين
قبيل
تعاريف ،
تنها
موجود
خرافاتي -شناخته
شده - بدانيم . اگر یک
پرسش ساده یا
مشکل
دهها پاسخ
داشته باشد
،ذهن اغلب
انسانها شیفته
ابلهانه ترین
و خرافی ترین
پاسخ ممکن
است . بنابراین
خرافات از شیرین
ترین و جذاب
ترین علائق
بشری است . به این
نتیجه رسیده
ام که ميزان دانش و
مهارتهاي فني
افراد
یک جامعه تاثیری
در سطح خرد و
شعور اجتماعی
، فلسفی و
انسانی آنها ندارد
.شايد بهتر
باشد كه انسان
ها را داراي
دو نوع
هوش و خرد بدانيم
. يكي هوش و خرد
فني كه تقريبا
همه انسانها
در حد متوسط
از آن
برخوردارند و
در حد شديد
علاقمند به
تقويت آن نيز
ميباشند .
و ديگر هوش و
خرد فلسفي و
اجتماعي كه
متاسفانه در
بسياري از
انسانها بسيار
ضعيف و حتي خاموش
ميباشد و
علاقه اي نيز
به تقويت آن
وجود ندارد . یک
فرد تحصیلکرده
معمولا نتیجه یافته
های علمی و فنی
دیگران را حفظ
میکند تا از
آنها بهره
اقتصادی
برده
و در جهان
امروز برای
خودش کاری و
جایی دست و پا
کند .
در حالیکه
تعقل روشی است
که باعث شد آن
نوآوران بتوانند
نادرستها را
کنار زده و
تازه
و درستی را از دل
کهنه
و نادرستی بیرون
آورند . و آن را
در مدرسه و
دانشگاه نمیتوان
آموخت
.
داشتن
تخصص ،الزاما
با
تعقل همراه
نخواهد بود .
اما
گاهی نیز برخی
افراد قادر میشوند
چسب قدرتمندی
که
سلولهای
ذهنشان را در
قالب مشخصی
شکل داده است
را بی خاصیت
کرده و به تدریج
قادر به تغییر
ساختار فکری و
شخصیتی خود
شوند .
و البته این
افراد هستند
که تاریخ و
سرنوشت بشریت
را رقم زده و
خواهند زد . اگر نیوتن
، انشتین ،
پاستور ، ادیسون
و دیگر
مکتشفان و
مخترعان و نویسندگان
و هنرمندانی
که مسیر تفکر
بشریت را تغییر
دادند
متفاوت از دیگران
نمی اندیشیدند هر گز هیچیک
از این
اکتشافات و
اختراعات و ادبیات
و هنرها خلق
نمیشد.
زمانی برای
بشر گردش خورشید
به دور زمین یک
امر بدیهی بود
که فقط دیوانگان
خلاف آن می
اندیشیدند
.اما سرانجام
همین دیوانگان
که گونه ای دیگر
میدیدند و می
اندیشیدند نشان
دادند که درست
برعکس آنچه به
ظاهر در آسمان
دیده میشود این زمین
است که بر گرد
خورشید میگردد
.
تذکر
این مطلب را
لازم میدانم
که متاسفانه
امروزه همه کسانی
که باورها و
ادعاهای عجیب و
غریبی
در سر داشته
وقادر به
اثبات آن نیز
به دیگران نیستند به همین
امر استناد
کرده و مدعی میشوند
همانطور که
ارزش آن
دانشمندان ،
مخترعان ، فیلسوفان
، هنرمندان و
ادبیبان در
زمان خودشان
درک نشد ،
ارزش آنها و
درستی
سخنانشان نیز
بعد ها ثابت
خواهد شد ! که پاسخ
به اینگونه
مدعیان نظرات
عجیب و غریب به زیبایی
در کتاب کوچک "
علم و نابخردی
" داده شده که
در بخش کتابخانه
سایت میتوانید
به آن مراجعه
کنید و یکی از
کتابهای مورد
علاقه ی من میباشد
. در واقع همه
دانشمندانی
که برخی نام
برده شدند چیزی
را ادعا
نکردند ، بلکه ادعایی
را اثبات
کردند .
آنهم به دقیق
ترین زبان
جهان یعنی
ریاضی و آنهم
به گونه ای که
هر کس و در هر
نقطه گیتی
بتواند همان
مسیر را رفته
و به همان نتیجه نیز برسد .
در حالیکه باقی
مدعیان نظریه
های عجیب و غریب
در نهایت
مانند ملا نصر
الدین خودمان
میخی را بر زمین
کوفته و مدعی
میشوند اینجا
وسط زمین است
و اثبات نظر
شان را بر
عهده دیگران و آیندگان
میگذارند !! و یا به
جای استدلال
، به
استشهاد ،
ارجاع به دیگران
، بیان امید
ها و آرزوها ،
اثبات در آینده
، اثبات در
صورت ایمان ، و
سرانجام اگر
نشد به
قهر و
بلند کردن
صدا و یا چماق متوسل
میشوند !
******* ********* ******** ******** *******
كشف
حقيقت بسيار
دشوار است ،
اما دشوار تر
از آن
پذيرش آن است .
******* ********* ******** ******** *******
ما
خواندن را
به فرزندانمان
یاد داده ایم ،
اما جلوی دیدنشان
را گرفته ایم .
علم را به
فرزندانمام می
آموزیم ، اما
جلوی علمی فکر
کردنشان را میگیریم
******* ********* ******** ******** *******
من
اهل عرفان و
عرفان بازی هم
نیستم چه از
مولانا باشد و
چه از اشو و چه
این کسی که
شما میگویید .
عرفان نقطه ای باشد یا
خطی ، مثلثی ،
دایره ای و یا
کوانتومی ! از نظر
من همه نوعی
فریبکاری و
انحراف
آگاهانه و یا
نا آگاهانه
هستند . از
پرسش و پاسخ های
تلگرامی https://t.me/mozaffarshariaty/2325
و https://t.me/mozaffarshariaty/3380
آقای
شریعتی
نظر شما در
باره عرفان
کوانتایی چیست
؟ آیا این نظر
درست است که
اصول فیزیک
کوانتوم اولین
بار توسط
مولانا مطرح
شده است ؟ کلا نظر
شما در باره
مولوی و عرفان
او چیست ؟
همچنین آیا این
درست است که
دانشمندان
در حال استفاده
از
رقص سماع برای
درمان بیماریهای صعب
العلاج مانند
سرطان هستند ؟
پاسخ
:
دوست
عزیز
اجازه بدهید
از آخر به
پرسشهای شما
جواب دهم .
راستش به نظر
من هیچ بیماری
به اندازه ی
توهم
برای بشریت
خطر ناک نبوده
، نیست و
نخواهد بود و
متاسفانه نوع
خطر ناکی از آن در
ما ایرانی ها بیداد
میکند ! دوست
عزیز ، رقص
سماع به دلیل
نیروی گریز از
مرکز یا
فیزیکی تر
جانب مرکز ، گردش
خون در بخش
مرکزی مغز را
مختل میکند و
انسان را دچار
نوعی نفهمیدن
و سیر در در
عالم هپروت میکند همین و
بس و هیچ
دانشمند و
مرکز تحقیقات
پزشکی هم
مشغول تحقیق
در مورد آن نیست چون پس از
ساخته شدن
هواپیما به دلیل
حوادث بیهوشی
که برای
خلبانان پیش می
آمد در این
مورد تحقیق شد
و
معلوم شد که تغییر
شتاب جاذبه و یا
چرخش به دور
خود
چه تاثیراتی
بر بدن و مغز
دارد . ضمن اینکه
بیماریها را
با مسکن و
نفهمیدن درد درمان
نمیکنند چه آن
مسکن مورفین
باشد چه رقص
سماع ، چون مسکن و یا
نفهمیدن باعث
میشود بیماری
باشد و کارش
را بکند اما بیمار
نفهمد ! و
بالاخره در
مورد مولوی یا
مولانا
با وجودیکه
من ار سروده
های عاشقانه
اش بسیار لذت
میبرم و بزخی
سرودهایش در
مثنوی را هم
عمیق و انسانی
میدانم ( برخی
) اما
کلا با عرفان و یا
باورهای
مولانا و یا
سایر عرفا میانه
ای ندارم ، .
بنابراین
آنچه امروزه
باعث جذب عده
ای به مولانا
شده است که بیشتر
ریشه در شبه
علم و خرافات
دارد ،درست
همان مواردی
است که من با
آنها میانه ای
ندارم . و
سرانجام اینکه
مولانا
همانقدر از فیزیک
مدرن و
کوانتوم چیز میدانست
که
هاتف اصفهانی
سراینده ی شعر
زیبای
" دل هر ذره
را که بشکافی آفتابی
در میانش بینی " از اتم
و ساختار داخلش میدانست
. و همه ی اینها
ناشی از دو
عامل مهم است اول همان بیماری
بسیار خطر ناکی
است که گفتم یعنی "
توهم "
که ما ایرانی
ها شدیدا
به آن مبتلا
هستیم و
متاسفانه اگر نا
علاج نباشد دست
کم
درمانش بسیار
مشکل است . و دیگر
عدم شناخت علم در
مفهوم امروزی .
******* ********* ******** ******** *******
به این نتیجه
رسیده ام که پدران و
مادران و سپس معلمان
( با فرض اینکه
خود در موضع
درست بوده
باشند که نه
تنها الزاما چنین نیست
، که معمولا
هم چنین نیست !
) 18 سال
فرصت دارند تا
فرزندان و نسل
جوان خود را به
درستی تعلیم
داده و به راهی
درست
هدایت
کنند آنگاه این
فرصت برای همیشه
از آنان گرفته
خواهد شد ، سپس
حدود سی سال
خود ما فرصت
داریم تا خود
را بررسی کرده
و تغییر دهیم
، و پس از آن دیگر
امکان هیچ تغییری
در ما وجود
ندارد . با
افراد بالاتر از
پنجاه
سال باید به
سان
ساختمانهای
بتنی آب دیده
ای
مواجه شد که
دیگر امکان هیچگونه
نفوذ و تغییری
در آنها وجود
ندارد ( نه
الزاما اما
استثنا ها مورد
بحث نیستند ) پس تا
به پنجاه سالگی نرسیده
ایم
در شناخت حقیقت
و مسیر درست
زندگی تلاش کنیم
. چون پس از آن
تنها تدبیری
که طبیعت برایمان
اندیشیده
است
پایان دادن
به ما و آغاز دیگری
است .
******* ********* ******** ******** *******
باور
دارم که گرچه
تاریخ بشر بر
روی این سیاره
خاکی اغلب
شامل توحش و
جنگ و زشتی
بوده است ، و
هر چه بر قدرت
انسانها
افزوده شده
است ،دامنه این
زشتی ها و جنایات
بیشتر شده و
خواهد شد ، و
اگر
چشم بر واقعیت
تقریبا همه
جوامع بشری در
حال حاضر و در
طول تاریخ بشریت نبندیم
، به
جز در مورد
بخش کوچکی از
انسانها ،
کارنامه بقیه افراد
بشر به هیچ روی
زیبا نبوده و
نیست و
احتمالا هم
نخواهد بود . اما
در طول همین
مدت بسیار
کوتاه از آغاز
بشریت ،
انسانیت و
مفاهیم آن نیز نمونه
های قابل تحسین
و افتخاری نیز داشته
است . که اگر
بشر به دست
خود ،
خود و این سیاره
را نابود نکند
شاید به حکم
قانون تکامل و
آنچه در این
مسیر تا کنون
رخ داده است ،
در آینده این
روند این شانس
را خواهد داشت
تا به
ظهور انسانهایی
عاقل تر و
انسان تر نیز منتهی
شود . مفاهیمی
از جمله حقوق
بشر ، حقوق حیوانات
و حقوق طبیعت
، اگرچه هنوز
چندان جامه
عمل به خود
نگرفته است اما حتی بیانش
نیز
تا یک
قرن پیش متصور
و ممکن
نمیبود .
بنابراین آینده
بشریت گرچه
مبهم و به دور
از هر گونه
تصور و پیش بینی
میباشد ، اما
الزاما
نیز محکوم به
زشتی و تباهی
نخواهد بود .
اما حقیقتا انسان
ماندن در محیطی
سراسر
حیوانی بس
دشوار است بویژه
که غیر
انسانها پنجه
هایی برنده و
نیرومند دارند و
انسانها ناخن
های ظریف خود
را نیز کوتاه
میکنند تا
مبادا
موجب آزار دیگری
گردد !
******* ********* ******** ******** *******
به این نتیجه رسیده ام
که تمایل اغلب انسانها به جذب امکانات جهان به سوی و به سود خود ، سیری ناپذیر است و اغلب انسانها اگر امکان جذب و تصاحب همه امکانات جهان را داشته باشند ، به کسی رحم نخواهند کرد و چون سیاه چاله ای که همه چیز را میبلعد ، همه را به سود خواهند بلعید . بنابراین تنها راه سعادت انسانها این است که متمایز از کمونیسم و سرمایه داری ، راهی بیابند که با حفظ ارزش استعدادها و تلاش ها ی انسانی و تفاوتهای معقول حاصل از هر یک ، هیچ انسانی ،هرچند ناتوان یا خطاکار ، نتواند از حدی پایین تر سقوط کند و یا از حدی بالاتر تر اوج بگیرد ،. که حد آن به موقعیت و امکانات سایر انسانها و حتی
سایر موجودات جهان بستگی خواهد داشت . با امید به روزی که این آستانه هر چه بالاتر و بالاتر برود . که امکان و امکاناتش با توجه به توانایی های خارق العاده آدمی و منابع سرشار سیاره زمین و جهان به سادگی میسر میباشد .
جهانی که در آن یک انسان به هر دلیل از لیاقت و استعداد و امکانات خود گرفته تا شانس داشتن چهره یا صدایی زیبا ، بتواند
امکانات و منابعی که گروه عظیمی از مردم حتی به صورت اجتماعی و مشترک نیز در اختیر ندارند ، در تملک خود بگیرد ، امکاناتی چون هواپیماهای شخصی ، اتوموبیل های دست ساز ویژه ، جزایر خصوصی و ... ، نه تنها جهانی شایسته مقام انسان و انسانیت نخواهد بود . که چون هرمی که به جای قاعده بر راس خود قرار گرفته باشد ناپایدار بوده و سقوطش حتمی خواهد
بود.
بنابراین بر
این باور هستم
که جوامع بشری
باید سرمایه
داری و کمونیسم هر دو
را کنار گذاشته و بر
اساس توانایی
های شگرف
فناوری امروزی
سامانه ای برای
جوامع ایجاد
کند که ضمن به
رسمیت شناخته
شدن تفاوتها و سلایق
و استعدادها و
... امکانات
جامعه چنان
تقسیم شود که
تفاوت زندگی
های حداقلی و
حداکثری از حدی
که آن میزان
را امکانات
جامعه و حتی
جامعه ی جهانی تعیین
میکند
بیشتر و یا
کمتر نباشد .
در این سامانه
افراد توانا و
با استعداد باید
بتوانند به هر
میزان
توانمندی دست یابند اما
توانمندی که
با نام
و مدیریت
خودشان
در اختیار
جامعه ی محلی یا
جهانی قرار میگیرد
اما در حوزه ی
زندگی شخصی همان
تفاوت حداقلی
و حداگثری بین
حداقل و
حداکثر
الزاما رعایت
گردد . در چنین
جوامعی بیل گیتس
ها به راحتی میتوانند
ظهور کرده و
جهان از منافع
هوش و توانشان
بهره مند گردد
، اما در بعد
زندگی شخصی در
گروه حداکثری
قرار خواهند
گرفت که به
عنوان مثال
تنها ده تا
پانزده برابر
با گروه حداقلی
فاصله ی زندگی
شخصی خواهند
داشت .
******* ********* ******** ******** *******
به این
نتیجه رسیده
ام
که
بزرگترین
مشکل ما ، خود ما هستیم و
بزرگترین
مشکل بشریت نیز
خود
بشر میباشد . درصد
بسیار بالایی
از ما
انسانها افکار
و رفتار و شخصیتمان در هنگام
نشستن بر صندلی
قدرت یا
فرصت
، با قبل و
بعد از آن بسیار
متفاوت است . در
واقع
به حکم آن
مثل معروف
خودمان بسیاری
از ما
شناگران
ماهری هستیم که آبی
در اطرافمان
نمیبینیم . (
از ماست
که بر ماست
را
بخوانید )
******* ********* ******** ******** *******
دروغ
را سرچشمه ی
همه ی فساد ها
و تباهی های انسانی
میدانم
.
اما دروغ با
رشته های ظریف
و نامرعی به
هوش و ذکاوت
انسان نیز
مرتبط است ! دروغ
وسیله ای است
برای رسیدن به
هدف و حتی گاه
گریز از خطر و حفظ حیات که فقط
در اثر قدرت
هوش انسان و تجزیه
و تحلیل
مسائل
و
توان پیش بینی
اتفاقات در
انسان رخ میدهد
. و
بنابراین شاید
هرگز نتوان از
آن رهایی یافت
. اما قطعا میتوان
آن را چون
دارویی تلخ و با
شرمساری مصرف
کرد و نه شربتی
گوارا و با
افتخار! که
متاسفانه بویژه
ما ایرانیان
آن را به وجه
دوم مصرف میکنیم
! آيا تعارف
هاي رايج ما
ايرانيان كه
به آن افتخار
هم ميكنيم !
دروغ هايي بس
آشكار نيستند ؟! چند
دقيقه به دروغ
هايي كه در طول
روز ميگوييم دقت
كنيم !
بسياري از
آنها
بقدري
برايمان بديهي
و
روزمره شده
اند
كه
حتي
نميخواهيم و يا
نميتوانيم
بپذيريم كه دروغ هستند !
و آنها را
عادتهاي
فرهنگي خوب
خود نيز
ميدانيم !! (
بگو من نیستم ! )
و البته از
اين عادتهاي
فرهنگي
ما بسيار در
كوله پشتي
فرهنگي خود
داريم .
یکی دیگر از
نمونه های بسیار
زشت آنها
فرهنگ
رشوه دادن ما
میباشد . ما
حتي
براي
اجابت آرزو ها
و دعاهایمان و یا
آمرزش
خود و مردگان
خود نيز رشوه میدهیم
! و میخواهیم
همه چیز و همه
کس و همه نیازهایمان
را
بخریم
! حتي
مهمان نوازي
ما و اينكه بهترين
اتاق و لوازم
و امكانات خانه را
براي مهمان در
نظر ميگيريم
نيز بيشتر ريشه
در ريا كاري
ما دارد تا
مهماندوستي . در
سلام و عليك
كردن و معاشرت با
مردم هم آنچه
را كه در نظر
ميگيريم
موقعيت
اجتماعي آن
فرد و منافعي
است
كه ممكن است از آن
ناحيه متوجه
ما شود
براي همين تا
كمر جلوي
صاحبان مقام و
موقعيت
خم ميشويم و در
مقابل
با نهایت ظلم
و ستم با زیر
دستان خود
رفتار میکنیم ( از
نوشته ی " دروغ و ریا
زشت ترین و
عادی ترین کار
ما ایرانیان
" )
اما یکی
از
خطرناک ترین
انواع
دروغ
نیز
دروغهایی
است که نه برای
فریب دیگران که برای
فریب خود و به
خود میگوییم
!
درحالیکه :
دروغ گفتن به خود
زشت است ، اما
دروغ گفتن به
خود خطرناک زیرا شفاف
ترین آیینه ها
نیز نمیتوانند
آنها را به چشمان
ما منعکس کنند
.
اغلب ما ایرانیان
محترم ، در
ظاهر احساسي
را بيان
ميكنيم كه در
عمق وجود خود
،
خلاف آن را
داريم .، نمیدانم چرا
؟ اما
ظاهرا
اغلب نيز نوعي
احساس
نازيباي
دروني
ما را از
انجام هر كار
مثبتي براي
ديگران حتي اگر
تجربه و تخصصش
را هم داشته
باشيم ، نه
تنها دور
ميكند كه اگر
بتوانيم و موقعيتي
پيش بيايد
پوست موزي هم
در زير پاي
دوست و همكار
خود هم مي
اندازيم .
بخصوص اگر در
زمينه مورد
نظر
ميز و مقامي
نيز داشته
باشيم .
متاسفانه
درصد قابل
توجهي
از ما
ايراني ها حتي
اگر خود نيز
فرد موفقي
باشيم . چشم
ديدن هر گونه
موفقيتي را در
ديگران
نداريم . هر
گونه تجربه
مختصري از كار
در هر محيطي ،
تجاري ، فني ، علمي
، ادبي ،
فرهنگي ،
سياسي
و.... داشته باشيد قطعا
متوجه شده ايد
كه هيچكس نردبان
ترقي را در
ايران بيش از چند
پله نميتواند
بالا برود و در واقع
همان لحظه اي كه
ديگران متوجه
حضور و توانش
در پيمودن
نردبان ترقي
در هر مسيري
شده باشند .
روند
سقوطش آغاز ميشود
. شايد به همين
دليل هم هست
كه سرزميني هفت
هزار ساله
داريم كه جز
چند ستون سنگي
تخت جمشيد چيزي از آن
همه در دست نداريم
. ( از
نوشته ی " حقیقتی
تلخ در باره
ما ایرانیان
"
******* ********* ******** ******** *******
هی
با خود فکر می
کنم ، چگونه
است که ما ، در
این سر دنیا ،
عرق می ریزیم
و وضع مان این
است و آنها ،
در آن سر دنیا
، عرق می
خورند و وضع
شان آن است! نمی
دانم ، مشکل
در نوع عرق
است یا در نوع
ریختن و
خوردن ... دکتر
علی شريعتي مشكل
در داشتن
روشنفكراني
! است
چون شما ! ( پاسخی
کوتاه به
دکتر علی شریعتی
) |
******* ********* ******** ******** *******
....اينگونه سخنان
،مانند سخنان
پزشك حاذقي
است كه
بيماران فربه
را از
پر خوري منع
ميكند و يا
دستورات
مفيدي براي
هضم آنها
ميدهد
. دستوراتي
چون پياده روي
و ... دستوراتي بسيار
زيبا و لازم.
اما
اي كاش در
جهاني زندگي
نميكرديم كه
روزي يك ميليون
كودك در اثر
بي غذايي تلف
شوند
تا همه با هم
ميتوانستيم
اينگونه
رفتار كنيم . اما
در جهاني كه
زنده ماندن در
آن ،
در گرو كشتن و
خوردن موجود
زنده ديگري
است و ما
انسانها آن
را نه
فقط برای زنده
ماندن که برای
تفریح و به
وحشیانه ترین
روشها نیز
انجام میدهیم
. و در جهاني
كه
حداقل من در
طي نيم قرن زندگي خود تا
كنون چيزي به
نام عدل و داد
در آن
نيافته ام ، درك اين
گونه جملات
زيبا و ارتباط
برقرار كردن
با آنها براي
من دشوار است . ( از
نوشته ی سخنی
کوتاه با دکتر
وین دایر )
******* ********* ******** ******** *******
ما انسانها
بزرگترین
اشتباهاتمان
را
زمانی مرتکب
میشویم
که
تصور میکنیم
از همیشه عاقل
تر هستیم . ای
کاش
ما انسانها میتوانستیم
همانگونه که
دیگران را
قضاوت میکنیم ، در
مورد رفتار و
کردار خود نیز
به قضاوت بنشینیم
. چرا
که :
ما اغلب به
همان دلایلی
محکوم هستیم که دیگران
را محکوم میکنیم
.
******* ********* ******** ******** *******
حسادت ، جهالت ،
حماقت
و
لجاجت ریشه
بسیاری از
مشکلات ما
آدمیان است .
ما مرده گان
را دوست داریم
چون تنها به
آنها حسادت نمیکنیم
!
******* ********* ******** ******** *******
به
نظر من همه ی
عقاید محترم نیستند
******* ********* ******** ******** *******
با دو گروه هرگز به
بحث نخواهم
نشست ،
عاشقان و
مومنان . چرا كه
هر دو تصميم
خود را قبلا
گرفته اند و اگر
انتخابشان درست
نيز باشد باز
هم جايي براي
بحث وجود نخواهد
داشت .
چرا که هیچیک
برای اثبات
عشق یا ایمانشان
استدلال نمیکنند بلکه در
بهترین شرایط به
استشهاد ، وعده به
اثبات در آینده و یا
مغالطه
متوسل
میشوند .
******* ********* ******** ******** *******
آنان که
خواستهای حقیری
دارند ، شایسته
عظمت نیستند .
******* ********* ******** ******** *******
در
زندگی من نیز
مانند همه ی
انسانها ، افراد
زیادی آمده
اند و رفته
اند . حوادثی
آنها را آورد
و حوادث دیگری
نیز برد . گاه
برخی را من به زور
به زندگی خود
کشیدم ، گاه نیز
دیگران مرا به زور
وارد زندگی
خود کردند .
برخی را من
از زندگی خود کنار
گذاشتم
و برخی هم
مرا
از زندگی خود
کنار
کذاشتند . برخی از
رفتگان و یا
گمشدگان را سالهای
بسیار طولانی
پس از رفتن و یا گم
کردنشان ، باز
یافتم ، اما یا آنها
چنان تغیییر
کرده بودند که
دیگر جایی در
کنار من
نداشتند و یا
من بقدری تغییر
کرده بودم که جایی
در کنار آنها
نداشتم ، اما
در ورای همه ی
این نشیب و
فرازها
آنچه آموخته
ام این
است
که در
ارتباطم با دیگران آنها
را در همان
اولویتی قرار
دهم
که مرا درآن اولویت
ارتباطی قرار
داده اند . و این
هم در واقع چیزی
نیست جز رسیدن
به یک ضرب
المثل کوتاه و
عامیانه که
مانند بسیاری
از ضرب
المثلهای دیگر چه زیبا
و عمیق عمری
تجربه ی انسانی
را در چند
واژه
به انسان
منتقل میکنند
. " برای
کسی بمیر که برایت
تب
کند ! " اگر صدها صفحه
مطلب با جملات
سنگین و
شاعرانه هم
در اینباره
بنویسی
کار این جمله ی بسیار
ساده و عامیانه را نمیکند !
******* ********* ******** ******** *******
علاقه
به
مطالعه در
زمينه هاي
فيزيك
، زيست شناسي
، فلسفه و
تاريخ
، ادبيات و
بويژه نجوم به من
در شناخت و
درك بهتر و
معقول تري از
جهان
كمك كرد . سخن هاي
بسياري را
خواندم و
شنيدم
. گاه
از
انسانهايي بي نام و نشانان
. كه از
بزرگترين انديشمندان
بيشتر و عميق
تر بر من
تاثير گذاشتند
. اگر
پله هايي را براي
بالارفتن
يافتم
آنها را دانش و
رنج
انديشمنداني ساخته
بود كه بسيار قبل از
من آنها را طي
كرده بودند و گاه حتي
هزاران سال
پيش !
و اين پايگاه نيز
مكاني براي
انتقال آنها براي
جستجو گراني
كه
شايد
در آن چيزي
بيابند . اگر
درست بودند
بهره اش را
ببرند
همانگونه كه
من از تلاش ديگران
بهرمند شدم و
اگر نادرست
بود از نقدشان
بهره مند شوم . و همه
پس از قدردانی
از خانواده ی
مهربانم که در
همه ی سختی های
زندگی در
کنارم بوده
اند و بدون
حمایت آنها دیر
زمانی بود که
از پای افتاده
بودم ،تقدیم میگردند
به مادر ،
پدر، خواهر و
برادران از دست
رفته ام و
سرانجام به
روان پاك همسر
نازنينم افسانه كه
مطالعاتم
بويژه در سالهاي زندگي
مشتركمان تنها در
سايه آرامشي
ميسر شد كه از
وجود او برايم
ناشي ميشد .
به نظر من همه
باید کمی فیزیک
و نجوم ، کمی
فلسفه ، زیست
شناسی و تاریخ
بدانند . فیزیک
و نجوم به ما
نشان میدهد که
جهان آنقدر عظیم
است که ما و
همه ی
کهکشانمان هم
در آن به حساب
نمی آییم . اما
زیست شناسی هم
به ما میگوید
که خودمان را
هم خیلی دست کم
نگیریم چرا که
عظمت همان
سلولهای
خاکستری
مغزمان کمتر
از آن کهکشانها
نیست . فلسفه
هم کمک میکند
که وجود
خودمان را در
این دنیای عجیب توجیه
کرده
و یا دست کم
بتوانیم تحملش
کنیم
وسرانجام تاریخ
هم به ما یاد میدهد
که حال
که هستیم و
مجبوریم که در
آن زندگی کنیم
چگونه باید
باشیم . در
فراق یار یک شنیدن
این بخش در
تلگرام
دنیای ما حد
فاصل تولد و
ذهن ماست ،
آنچه خارج از
این دو وجود
دارد ، دنیای
دیگران است و
نه ما
******* ********* ******** ******** *******
و
سرانجام به
اين باور
رسيده ام كه در
مقابل عظمت
جهان ، ما احتمالا
يك هيچ بزرگ
بيش نيستيم .
اما اين جهان
بس عظيم نيز حتي در
همين دوران
ناچيز حيات ، در برابر
انديشه هايي
كه حاصل چند صد
گرم سلولهاي
مغز ما
ميباشد ، در
صورت قرار گرفتن
در كنار
مفهومي به
نام انسانيت
احتمالا
چيزي جز يك هيچ بزرگ
ديگر
نخواهد بود . و در
نهایت
همانطور که
در آخرین جمله
از ویدئوی سه
ساعته کیهان
شناسی به زبان
ساده گفته ام :
به
نظر من هر
فلسفه ای که
بتواند به ما در این
جهان عظیمی که
با آن آشنا شدیم
،آرامش بخشیده
، ما
را از
دروغ ، جهل و
خرافات بر
حذر داشته و به
احترام به
حقوق بشر و غیر
بشر وادار کند
،
فلسفه ای نیک ، زیبا و مفید خواهد
بود .
|
گاه می
اندیشم
اگر میشد تا
با همین کوله
بار از تجربه،
دانش و آگاهی
که اکنون
دارم
به 18 سالگی و یا به
هر یک از پیچ
های دیگر مسیر
زندگی خود و
جامعه ای که
در آن زندگی میکنم باز میگشتم
،
داستان زندگی
من و
ما
قطعا به گونه
ای دیگر رقم میخورد
. اما این
همان مفهوم و
قانون
زندگی وتحول
و
تکامل است .
که
در واقع یکی
از بدیهی ترین
و پدیده
هایی است که
در طبیعت وجود
دارد .
که میبایست بسیار
بسیار
زودتر کشف میشد. حوادثی
که برای یک
موجود
و تحت تاثیر
ژنتیک و محیط
رخ میدهد
،سرنوسشت او
را تعیین کرده
و تغییر
میدهد . اگر این
تغییر برای
موجود مفید
واقع شود او را
گامی به جلو
برده
وچنین موجودی نسبت
به آنها که چنین
نشدند برتری
هایی خواهد یافت
. مجموع این رخ
دادهای بسیار
کوچک در طی
زمانی بسیار
دراز سرنوشت
آن موجود را
در شرایط محیطی
اش تعیین میکند که میتواند
به محو تدریجی او از
صحنه ی طبیعت
نیز منجر شود .
با تغییر شرایط
محیطی در اثر
پدیده های دیگر
، همه ی آنچه
روزی مفید بود
، میتواند
به مصیبت بدل
شده و برعکس . و
این مسیر با
کندی بسیار و
در طول نسلهای
متوالی
تداوم میابد
. اما
همه ی این تغییرات
تدریجی و کند
نیز تنها در
صورتی رخ
خواهند داد که
حاصل آنها در
حافظه ی ژنتیکی
موجود ثبت شده
و به نسل بعد
منتقل شوند
چرا که در غیر
این صورت هر
نسل گذشته ی
خود را به
همان صورت
تکرار خواهد
کرد و
آنقدر این
فرایند ها
تکرار میشوند تا
سرانجام اگر
آن موجود
همچنان در
صفحه ی روزگار
باقی مانده
باشد ،
با ورود به
حافظه ی ژنتیکی
و تاریخی فرد ، به نسل
بعد منتقل شده
و نسل و نسلهای
بعدی
با داشتن
آنها گامی به
جلو رفته و شاید روزی
خود
تغییری مثبت یا
منفی در آن ایجاد
کنند که هر یک
باز،
سرنوشت آینده
ی موجود را به
مسیری دیگر
خواهد کشاند .
بنابراین به
نظر میرسد که
قانون بی چون
چرای یک سو
بودن محور
زمان و عدم
امکان بازگشت
به گذشته یکی از
ضروری ترین
قوانین جهان
باشد . و از
آنجا که آینده
جهان نیز هر
لحظه میتواند
نیستی باشد .
تعریف زندگی چیزی
جز زندگی در حال با
اتکا به تجارب
گذشته و امید
به آینده
نخواهد بود .
از نوشته ی
" اسم من
هیچکس
است "
مهم نیست
چقدر درس
خوانده باشیم
، چقدر متخصص
باشیم
و چه کارهایی
در زمینه ی علمی یا
اعتقادی
انجام داده باشیم
. هویت و ماهیت
علمی یا
اعتقادی بودن
ما
زمانی مشخص میشود
که در
تعارض بین دو دیدگاه
متفاوت علم و
اعتقاد
خود ،کدام را
برمیگزینیم .
از
نوشته ای خطاب
به دکتر رضا
منصوری
|
|
|
|
|
نیوتون |
گالیله |
کوپرنیک |
انشتین |
داروین |
Isaac Newton |
Galileo Galilei |
Nicolaus Copernicus |
Albert Einstein |
Charles Darwin |
|
|
|
|
|
مندل |
ماری
کوری |
هایزنبرگ |
هابل |
|
Gregor Mendel |
Marie Curie |
Werner Heisenberg |
Edwin Hubble |
ده چهره
تاثیر گذار
در
درک انسان از
جهان هستی
Table006
|
تفاوت
ژنتیکی ما با
شامپانزه
تنها چهار
درصد میباشد ! به
نظر شما
موجوداتی
با تنها چهار
درصد تفاوت
بالاتر ژنتیکی با ما ،
ما ، افکار و
زندگی مان را
چگونه
خواهند دید ؟ |
|
متنی
در دنباله ی
نوشته و کار
صوتی "
اسم من هیچکس
است "
یک سال پس از این
تاریخ یعنی در
اردیبهشت سال
76 بخت
با من یار شد و
همانطور که در
نوشته " چگونگی
ازدواج من و
افسانه "
نوشتم
عاقلانه با
افسانه
ازدواج کردم
و سپس عاشقانه
زندگی میکردیم . کار
الکترونیک را
رها کرده و به کامپیوتر
روی آورده
بودم اما با
وجود اینکه دیگر
متاهل و متعهد
به هزینه های
زندگی نیز
بودم
، به
دلیل ویژه گی
های اخلاقی و
شخصیتی باز هم
نتوانستم در هر یک
از شرکتهای
کامپیوتری
متعددی
که بکار
مشغول شده
بودم بیش از
چند ماه دوام بیاورم ! لذا با
استفاده از
تجربه و مدرکی
که در زمینه ی
سخت افزار
کامپیوتر در
طول سالهای
گذشته و فعالیت
در آن شرکت
الکترونیکی
کسب کرده بودم
، به تدریس و
انجام پروژه
های
سخت افزار ی
و نرم افزاری
کامپیوتر به
صورت شخصی و
قراردادی با
اشخاص و
شرکتها و
سازمانها مشغول
شدم و
چون این رشته
ها نیز هنوز
جوان و تازه
تاسیس بودند و
افسانه نیز
همسری قانع به
یک زندگی
متوسط
، در
کنار هم زندگی خوبی
را میگذراندم
تاسیس این وب
سایت (shariaty.com ) در
سال 1383 نیز در
راستای همین
فعالیتهای
کامپیوتری
بود .
اما
افسوس که روزگار
بی مروت تنها
هشت سال بعد ،
ضالمانه زندگی
را از او ، و او را
از من گرفت . پس
از آن برای پر
کردن خلاء عظیم
فقدان
افسانه ، از یک سو به
مطالعه جدی فیزیک
،
نجوم و کیهان
شناسی ، ژنتیک و زمین شناسی
پرداختم نه برای
مدرک، که دیگر تاثیری
در زندگی ام نمیداشت ، که
برای ارضای
شوق دانستن و البته به
کمک منابع در
دسترس از جمله
منابع و
دانشگاههای اینترنتی
، کتابخانه هایی
که به آنها
دسترسی داشتم
و نیز
منابع و
امکاناتی که
در خانواده
در
اختیار
داشتم
از آن جمله
در زمینه ی
ژنتیک
کتابها و کمکهای
برادر
بزرگم که خود
از بنیان
گذاران ژنتیک
در ایران بود و
در زمینه ی فیزیک
برادر
کوچکترم با
درجه ی دکترای
فیزیک
که بدون کمک
او درک برخی از
مباحث
دشوار فیزیکی بویژه
در زمینه ی
کوانتوم و
نسبیت برایم غیر
ممکن بود . و از سوی
دیگرنیز به
ادامه ی
مطالعه
ی
تاریخ ، فلسفه
و ادبیات
پرداختم وشاید همه و
همه برای تاب
آوردن در زیر
فشار
تلخی و سختی
از دست دادن این
همه عزیز ( پدر،
مادر ، خواهر
، برادر و در نهایت همسر )
و از همه
مهمتر اندیشیدن
به
چرایی آنها . در
کنار این باور
که با وجود
همه ی این سختی
ها من
جزو میلیاردها
انسان خوشبختی
هستم که چند میلیارد
انسان دیگر آرزوی یک
روز
زندگی آنها
را دارند و در
مقابل آنها به
خود اجازه ی
شکایت از
دشواریها ی
زندگی نمیدهم
. ( دوستانی که
مرا میشناسند
میدانند که در
پاسخ احوال
پرسی آنها ، پاسخ
معمول من چنین
است
که " حال و
روزم از چند میلیارد
انسان دیگر بسیار
بهتر است! " .
وبسایت
من نیز از سال
1385 تغییر
هویت داد و از یک
وبسایت خدماتی
در زمینه
ی کامپیوتر به یک
وبسایت علمی ،
ادبی و فرهنگی
تبدیل شد . محلی
برای
درد دلها ی
تنهایی من و نیز برای
انتقال
تجاربم در
زندگی و آنچه
آموخته ام به همه ی
آنها
که شاید جوینده
و علاقمندشان
باشند . و همه
تقدیم به همه ی
این عزیزان و بویژه
همسر نازنینم
افسانه
که ضمن سوختن
در آتش محروم شدن
از داشتن
فرزند ، که
بواسطه ی آثار
جانبی پرستاری
از مجروحان شیمیایی
در زمان جنگ
بدان مبتلا
شده بود ، با
دشواری های
ناشی از زندگی
با افرادی
نادان و گم
کرده راه چون
من نیز سوخت
و ساخت اما با
آرامشی که برایم
در زندگی ایجاد
کرد و با سخت
نگرفتن هایش
در آنچه بسیاری
از زنان بر آن
سخت میگیرند ،
راه را برای
تحولاتی که در
ذهنم روی
دادند
هموار کرد . به همین
دلیل است که
همه تحولات
مثبت وجود خود
را در گام نخست
مدیون مادر و
پدر
خود هستم و
در گام بعدیمدیون وجود
نازنین او در
جایگاه
همسری که
خانواده ی بسیار
مهربانی نیز
داشت .
و البته پس
از او نیز مدیون
حمایت بی دریغ
خانواده ی
مهربانم هستم
که هم در زمان
بیماری او و
هم در
تحمل شرایط
دشوار
پس از
درگذشتش
همواره در
کنارم بوده
اند .
Counter001