|
|
گزيده
اي از كتاب طرح بزرگ نوشته استيون
هاوكينگ و
لئونارد
ملودينو
ترجمه
سارا
ايزدبار و علي
هاديان
انتشارات مازيار 1390
چاپ
اول
هر یک از
ما مدت کوتاهی
زندگی میکنیم و در این
مدت سعی میکنیم
در احوال جهان
کنجکاوی کنیم
. انسان گونه ای
کنجکاو است ...
جهان چگونه
رفتار میکند
؟از کجا آمده
؟ آیا به خالقی
نیاز دارد ؟و
... این
پرسش ها بطور
معمول در حوزه
فلسفه اند .
اما فلسفه دیگر
مرده است .
فلسفه
نتوانست پیشرفت
های جدید در
علم بویژه
فیزیک را تاب
بیاورد . به این
ترتیب
دانشمندان
مشعل دار
اکتشافات
شدند .
هدف این کتاب
پاسخ به
سوالاتی است
که از طریق
اکتشافات جدید
و پیشرفتهای
نظری مطرح شده
اند . این
پاسخها تصویر
جدیدی از جهان
و جایگاه ما
ارائه میکنند که نه
تنها با آنچه
مدتها پیش
تصور میکردیم
بسیار متفاوت
است . بلکه حتی
تصورات یک یا
دو دهه پیش را
هم به چالش میکشد
. ... برای درک
جهان در سطح
عمیق آن ، هم باید
بدانیم جهان
چگونه عمل میکند
و هم لازم است
بدانیم چرا
جهان اینگونه
عمل میکند ؟ چرا به
جای هیچ ، چیزی هست ؟ چرا ما
وجود داریم ؟ چرا این
قوانین و نه قوانین
دیگری ؟ در این
کتاب میخواهیم
به این
سوالها
جواب دهیم و
البته
جوابهای ما آسان
نخواهند بود
.
در
افسانه های وایکینگها
آمده دو گرگ ماه و
خورشید را
دنبال میکنند و هر وقت
بتوانند خورشید
یا ماه را بگیرند خورشید
گرفتگی یا ماه
گرفتگی رخ میدهد
. و برای
رفع آن مردم
باید تا میتوانند
سر و صدا راه بیندازند تا
گرگها ترسیده
و خورشید و
ماه را رها
کنند .
در فرهنگ های
دیگر هم
داستانهای
مشابهی وجود
دارد .
اما احتمالا
انسانها پس از
مدتی متوجه
شدند که
خورشید و
ماه
طبق یک نظم
دقیق میگیرند
و بدون راه انداختن
سرو صدا هم گرفتگی
شان رفع میشود
. و این
اتفاقات هم
ربطی به
موجودات
ماوراء الطبیعه
ندارد ...
عدم آگاهی
نسبت به رویدادهای
طبیعی باعث شد
که مردم
باستان خدایان
متعددی
اختراع کنند خدای
عشق ، خدای
جنگ ، خدای
باران و ..
هر وقت آن
خدایان راضی و
خوشحال
بودند
اوضاع
انسانها خوب
بود اما هر
وقت آن خدایان
عصبانی میشدند اوضاع
انسانها به هم
میریخت ... اما
حدود 2600 سال
قبل با
ظهور تالس تغییری
ایجاد شد . و این
نظر مطرح شد
که طبیعت از
قوانین ثابت و
مشخصی تبعیت میکند که قابل
کشف هستند .
جهان با این
قوانین اداره
میشود و ممکن
است روزی
انسان بتواند
آن را بفهمد .
آناكسيماندر
پانصد سال
قبل از
ميلاد
چنين
استدلال كرد
كه " از آنجا
كه نوزاد
انسان در بدو
تولد ناتوان
است ، اگر
اولين انسان
به شكل نوزاد
پا بر زمين
ميگذاشت زنده
نميماند و اين
يعني همان اولين آگاهي
انسان
نسبت به پديده تكامل .
آنگاه
آناكسيماندر
چنين پاسخ
ميدهد كه ممكن
است انسانها
از حيوانات
ديگريكه
نوزادان قوي
تري داشته اند
تكامل پيدا
كرده باشند . ....
دموكريتوس
در همان
دوران به اين
فكر افتاد كه
اجسام وقتي به
زمين مي افتند
ميشكنند و به
قطعات
كوچكتري
تقسيم ميشوند
و اين پرسش را
مطرح كرد كه
اين فرايند
نميتواند تا
ابد ادامه
داشته باشد و
لذا فرض مسلمي
را كرد
و آن اينكه
همه چيز حتي
موجودات زنده
از ذرات
بنيادي غير
قابل تقسيمي
درست شده اند و
اين ذرات را
با استناد به
صفتي يوناني
به معني غير
قابل تقسيم " اتم "
ناميد ......
برخي
ايده هاي
يونانيان
باستان گرچه
در رابطه با
طبيعت
روشنگرانه
بودند
اما اغلب مانند
علم معتبر
امروزي سربلند
بيرون نمي
آمدند . يكي از
دلايلش اين
بود كه
چون يونانيان
باستان هنوز
روش هاي علمي
را اختراع
نكرده بودند
نظريات آنها
با هدف تاييد
تجربي تهيه
نشده بود .
بنابراين اگر پژوهشگري
ادعا ميكرد كه
يك اتم در
مسير حركت خود به صورت
مستقيم تا
زماني كه به
اتم ديگري برخورد
نكند از حركت
نمي ايستد با
ادعاي ديگري
كه اين اتم از
حركت نمي
ايستد مگر
آنكه با يك غول
يك چشم برخورد
بكند . به هيچ
روش عيني و
تجربي نميشد
به بحث و جدل
آنها پايان
داد .
....
ارسطو زماني
كه نميتوانست
تضاد مشاهده
شده بين نتيجه
گيري هايش را
با مشاهدات تجربي
ناديده
بگيرد
آنها را
تعديل ميكرد
اما درست
مانند وصله
پينه كردن يك
چيز . به عنوان
مثال وقتي
ميگفت اجسام
سنگين با
سرعتي ثابت
سقوط ميكنند
كه با وزن
آنها متناسب
است وقتي
ميديد در حين
افتادن
سرعتشان زياد
ميشود
ميگفت
اما
اجسام هر چه
به تكيه گاه
طبيعي خود
نزديكتر
ميشوند
شادمانه تر
حركت كرده و
بنابراين شتاب
ميگيرند .
...مفهوم
جديد قوانين
طبيعت در قرن
هفدهم میلادی
پديدار
شد و به نظر
ميرسد كپلر
نخستين دانشمندي
بود كه
روابط علم
جديد را درك
كرد
اگر چه
همانطور كه
گفتيم
ديدگاه
جانگرايانه
ي خود را نسبت
به اشيا ء
فيزيكي
حفظ كرد .... همزمان با
ظهور باور هاي
جديد در مورد
قوانين طبيعت تلاش شد
تا مفهوم
خداوند با
آنها سازگار
شود . بنا به
عقيده دكارت خداوند
در هر لحظه
ميتواند
درستي يا
نادرستي
گزاره هاي اخلاقي
يا نظريه هاي
رياضي را
تغيير دهد ولي
در مورد
قوانين طبيعت
چنين نيست . او
عقيده داشت
خداوند قوانين
طبيعت را خود
مقدر ساخته
اما در مورد
آنها حق
انتخابي
نداشته است بلكه
آنها را انتخاب
كرده است ...
دكارت اين
نظر را
اصلاح كرد و
گفت قوانين
غير قابل
تغييرند چون
بازتابي از
طبيعت ذاتي
خود خداوند
هستند
و بدين ترتيب
خود را از
اتهام
مبرا ساخت . حتي با
اين توضيح هم
ممكن است كسي
بگويد هنوز هم
خداوند اين
انتخاب را
دارد تا جهان
هاي متنوع و
متفاوتي
ايجاد كند كه
هر كدام
مجموعه متفاوتي
از شرايط
اوليه را
داشته باشند . اما
دكارت اين را
هم رد كرد او بيان
كرد كه در
ابتداي جهان
تر كيب مواد
هر چه كه بوده
باشد ، با گذشت
زمان جهاني
مشابه جهان ما
بوجود مي آيد .
اما دكارت
احساس ميكرد
از زماني كه خداوند
جهان را بكار
انداخته است
ديگر كاري به
آن نداشته است
. .... نيوتن موفق
شد مفهوم جديد
قانون علمي را
در سطح گسترده
اي تثبيت كند .
معادلات او و
چهار چوب
رياضي
استادانه اي
كه از آن زمان
به بعد براي
انها استخراج
شد هنوز هم
تدريس ميشود و
هر گاه مهندسي
ساختماني را ميسازد
يا اتوموبيلي
ساخته ميشود و
يا موشكي بر
روي مريخ فرود
مي آيد
همه از
قوانين نيوتن
استفاده
ميكنند ..... در علم
جديد قوانين
طبيعت معمولا
به زبان رياضي
بيان ميشوند.
آنها
ميتوانند دقيق يا
تقريبي باشند اما
بدون استثنا در همه
موارد
درست عمل
كنند . اگر
جهان شمول
نباشند ، در
اين صورت
حداقل بايد تحت
مجموعه اي از
شرايط درست
عمل كنند . به
عنوان مثال
امروزه
ميدانيم اگر
اشيا ء در
نزديك سرعت
نور حركت كنند
، قوانين نيوتن
نياز به
اصلاح
دارند
با اين حال
ما هنوز
قوانين نيوتن
را در محدوده سرعت
هاي كمتر از
سرعت صوت
بخوبي بكار
ميبريم .
حال اگر
بر طبيعت
قوانيني حاكم
باشد ، سه
سوال پيش مي
آيد :
الف منشاء
اين قوانين چيست ؟
ب – آيا
استثنايي هم
براي اين
قوانين وجود
دارد ( معجزه )
ج- آيا
تنها يك
مجموعه از
قوانين ممكن
وجود
دارد ؟
دانشمندان
، فيلسوفان و
الهيون با روش
هاي متفاوتي
به اين سوال
هاي مهم پاسخ
گفته اند . ..پاسخ
كپلر ، گاليله
، دكارت و
نيوتن
اين بود كه
اين قوانين
كار خدا
هستند .
اين پاسخ چيزي
نيست جز
تعريفي از
خداوند به
عنوان تجلي
قوانين طبيعت
. مگر اينكه
افرادي به خدا
صفات ديگري
مانند صفات
خدا در عهد
عتيق ( تورات ) اختصاص بدهند
.و اگر نه به
كار گرفتن خدا
در پاسخ سوال اول صرفا
باعث تعويض
سوال با سوال
جديدي خواهد
شد . و ما اگر در
پاسخ سوال اول
از مفهوم خدا
استفاده كنيم
مشكل اصلي در
سوال دوم پيش
مي آيد
يعني
آيا
معجزه
يا همان استثنا
در قوانين
وجود دارد ؟
در پاسخ به سوال
دوم نظرات
كاملا متفاوتي
وجود دارد
افلاطون و
ارسطو تاثير گذار
ترين
نويسندگان
يونان باستان
عقيده
داشتند
استثنايي
براي قوانين
وجود ندارد اما اگر
از دید
مذهب بدان
بنگريم
خواهيم ديد كه
خداوند نه
تنها قوانين
را ايجاد كرده
است بلكه قادر
است در صورت
تمايل در پاسخ
به درخواست
بندگانش
استثنايي نيز
قائل شود. به
عنوان مثال
بيماري
لاعلاج را
مداوا كند ،
به خشكسالي
پايان دهد و.. در
مخالفت با نظر
دكارت
تقريبا تمام
متفكران
مسيحي اين را
ميگويند كه
خداوند بايد بتواند
به منظور
انجام معجزات
، اجراي
قوانين را به
تعليق در آورد
. …. ...
لاپلاس
آشكارا از جبر
گرايي علمي
سخن ميگويد
. وضعيت جهان
را در يك زمان
بدهيد ، مجموعه
ي كامل
قوانين ، گذشته و
آينده جهان را
تعيين ميكنند
.اين مسئله
معجزه را نفي
ميكند .و اين
نظر در كتاب
حاضر از اهميت
زيادي بر
خوردار است . قانون
علمي ، وقتي يك قانون علمي
است كه
درست عمل كند
و موجودات ماوراء
الطبيعه در آن
دخالت نكنند . ...
دكارت
ميگويد
ذهن انسان با
دنياي فيزيكي
تفاوت دارد و
از قوانين آن
تبعيت نميكند
. از ديدگاه او انسان
از دو بعد
تشكيل شده
است .
بدن و روح . بدن
يك ماشين
فيزيكي است اما روح
از قوانين
فيزيكي تبعيت
نميكند . ... حال آيا
انسانها
داراي اختيار
هستند ؟
اگر ما اختيار
داريم در كدام
مرحله از
تكامل شكل گرفته
است ؟ آيا
جلبك سبز- آبي يا
باكتري ها هم
اختيار دارند
و يا رفتارشان
كاملا اتوماتيك
است ؟آيا تنها
جانوران
پرسلولي
اختيار دارند
يا تنها
پستانداران
؟ممكن است
تصور شود كه
شامپانزه اي
كه موز ميخورد
يا گربه اي كه
دست شما را چنگ
ميزند داراي
اختيار است اما در
مورد كرم روده
كانو
رابديتيس چه ؟
موجود كوچكي
كه تنها 959 سلول
دارد چه
؟احتمالا اين
موجود هيچگاه
با خود نمي
انديشد كه عجب
باكتري
خوشمزه اي
خوردم
با اين حال
او هم داراي
سليقه مشخصي
در مورد غذا
ميباشد .و بر
اساس تجربيات
خود
براي يافتن
غذاي بهتر به
جاهاي دورتر
ميرود .
با
اينكه ما گمان
ميكنيم كه
آنچه را انجام
ميدهيم خود
انتخاب
ميكنيم
اما دانش ما
در مورد زيست
شناسي نشان
ميدهد كه
فرايندهاي بيولوژيكي
از طريق
قوانين مشترك
فيزيك . شيمي
ادره ميشود
بنابراين به
اندازه مدار يك
سياره
مشخص
و معلوم
ميباشد ....و بنابراين
به نظر ميرسد
كه ما يك
ماشين زيستي بيشتر
نيستيم و
اختيار تنها
يك تخيل
باطل است .
با
پذيرش اين امر
كه رفتار
انسان در
حقيقت از طريق
فوانين طبيعت
تعيين ميشود،
منطقي است كه
نتيجه بگيريم
تعيين خروجي
اين فرايند چنان
پيچيده است و
تعداد متغير
هاي آن
، چنان زياد
كه عملا
پيشگويي و
محاسبه آن غير
ممكن است .
براي اين كار
نياز داريم
حالات اوليه
هر يك از
هزاران
تريليون
تريليون
مولكول بدن را
بدانيم و به
همان تعداد
معادله حل
كنيم...... از آنجا
كه استفاده از
قوانين فيزيكي
براي پيش بيني
رفتار انسان عملي
نيست ، از يك
نظريه موثر
استفاده
ميكنيم
. در
فيزيك نظريه
موثر چهار
چوبي است كه پديده
هاي مشخص
مشاهده شده اي
را
بدون توضيح
جزئيات
فرايند هاي پس
زمينه آن مدل
سازي ميكند
.به عنوان
مثال نميتوان
به دقت
معادلات
مربوط به برهمكنش
هاي گرانشي هر
اتم بدن انسان
را با اتمهاي
كره زمين حل
كرد .
اما از نظر
عملي ، نيروي
گرانش بين يك
فرد و زمين را
ميتوان تنها
با استفاده
از چند
عدد مانند جرم
فرد توضيح داد
.همچنين ممكن
است نتوانيم
معادله رفتار
اتم ها و
ملكول هاي
پيچيده را حل
كنيم ولي با
تهيه نظريه
موثري به نام
شيمي
ميتوانيم
توضيحات كافي
براي
واكنشهاي
شيميايي
ارائه دهيم ....
روانشناسي و
اقتصاد نيز
نظريه هاي
موثري در زمينه
خود ميباشند ....
و سوال
سوم به اين
مطلب اشاره
دارد كه آيا
قوانيني كه هم
رفتار بشر و
هم رفتار جهان
را تعيين
ميكنند
منحصر به فرد
هستند ؟
اگر پاسخ شما
به سوال اول
اين باشد كه
خداوند
قوانين را
آفريده است آنگاه
اين سوال به
اين شكل خواهد
بود كه آيا خداوند
در گزينش
قوانين حق
انتخاب داشته
يا نه ؟
افلاطون و
ارسطو مانند
دكارت و بعد
ها انشتين
عقيده داشتند
كه اصول حاكم
بر طبيعت به واسطه
"ضرور ت " وجود
دارند .يعني
آنها تنها قوانيني
هستند كه از
نظر منطقي
معني ميدهند
.ارسطو و
پيروانش با
اعتقاد بر
اينكه منشاء
قوانين
طبيعت در
منطق است تصور
كردند كه
ميتوان اين
قوانين را بدون
توجه
به اينكه در
واقع طبيعت به
چه گونه رفتار
ميكند
استخراج نمود
.اين مسئله به
همراه تمركز
بر روي اينكه
چرا اجسام از
قوانين تبعيت
ميكنند به جاي
اينكه ببينند
قوانين مشخصا
چه هستند ،
آنها را به
سمت قوانين
اساسا كيفي
سوق داد كه
اغلب اشتباه
بودند و در هر
صورت خيلي
مفيد از كار در
نيامدند حتي
باوجوديكه
قرن ها
افكار علمي
را تحت تاثير
خود قرار
دادند .مدتها
گذشت تا افرادي
مانند گاليله
جرات كردند و
حوزه اقتدار
ارسطو را به
چالش كشيدند
تا آنچه را
طبيعت واقعا
انجام داده
مشاهده كنند و
نه اينكه ببينند
خرد ناب
ميخواهد كه
طبيعت چه
انجام بدهد .
اين
كتاب ريشه در
مفهوم جبر
گرايي علمي
دارد و بيان
ميكند كه براي
قوانين طبيعت
استثنا و يا
همان
معجزه
وجود ندارد .
كتاب در
ادامه به
تشريح مباحثي
چون
تكينگي
ميپردازد يعني
نقطه اي
در زمان كه
دما ، چگالي و
انحناي جهان همه
نامتناهي
بوده است و از نظر
فيزيكدانان
نظريه انشتين
در آنجا در هم
ميشكند و ديگر
نميتوان از آن
براي پيش بيني
نحوه آغاز
زمان استفاده
كرد ..همچنين
در مورد تورم صحبت
ميشود
يعني وقتي كه
جهان با ضريبي
برابر 1000000000000000000000000000000 و در
زمان 0.0000000000000000000000000000000001 ثاتيه
انبساط يافته
است يعني
درست مانند اينكه
سكه اي با قطر
يك سانتيمتر ناگهان
به ابعاد ده
ميليون برابر
عرض كهكشان
راه شيري
منبسط شود (
اين مسئله
يعني سرعتي
وراي تصور
بالاتر از
سرعت نور كه به
نظر با نسبيت
در تناقض است اما
چنين نيست زيرا در
اينجا صحبت از
انبساط خود
فضا ميباشد ) همچنين
بيان ميشود كه
اگر در زمان
به عقب بر
گرديم جهان در زماني
دور به كوچكي
ابعاد پلانگ
بوده است يعني يك
ميليارد
تريليون ترليونيوم
سانتمتر .و
سپس در
مورد مسئله
آغاز زمان سخن
به ميان مي
آيد و
در بخشي از آن
چنين بيان
ميشود كه :
مسئله
آغاز زمان ،
از جهاتي
شبيه
مسئله لبه
هاي جهان است .
زماني كه
مردم
عقيده داشتند
زمين تخت است اين
سوال مطرح بود
كه در لبه ها چه
اتفاقي مي
افتد
مثلا براي آب
درياها ؟ اما
ميتوان در سراسر
زمين سفر كرد و ديد كه
هيچ لبه اي وجود
ندارد . اين
مسئله كه در
لبه هاي
جهان چه
اتفاقي مي
افتد زماني حل
شد كه
مردم
فهميدند جهان صفحه اي
تخت نيست ...
و درك اين
موضوع كه زمان
ميتواند مانند
بعد ديگري از
فضا
رفتار كند به اين
معني است كه
ميتوان مشكل
آغاز جهان را مشابه
لبه جهان حل
كرد ه و آن را از
طريق قوانين
علمي
بيان كرد .
خواندن
اين كتاب زيبا
را به همه
علاقمندان فيزيك و نجوم
توصيه ميكنم .
پرسش و
پاسخی
در مورد این
کتاب که
در فیس بوک من در
نشانی زیر مطر
ح شد :
https://www.facebook.com/shariaty.mozaffar/posts/670322576344048?stream_ref=10
با سلام
مشکل اینجاست
که چه دلیلی
دارد تئوری های
ارائه شده
توسط هاوکینگ
درست باشد.
دوست عزیز نادیده
ام ،
واژه تئوری خود پاسخ
شماست .
در علم ، تئوری یا نظریه بر مبنای
مشاهدات و
اندازه گیری
ها صورت میگیرد
. سپس آزمایشاتی
بر مبنای آن
انجام میشود آنگاه اگر حتی یک مورد
آزمایش با
ادعای تئوری
و پیش بینیهای
آن در مورد
جهان
مطابقت
نداشته باشد آن نظریه
را کنار میگذارند
. اما تا
زمانیکه نظریه
بهتر و کاملتری
جایگزین آن
نشده باشد آنهم با
دلیل و مدرک و
مشاهده
و آزمایش ،
آن نظریه بر
قوت خود باقی
میماند.
مانند
نظریه
انفجار
بزرگ
در مورد خلقت
جهان
که هنوز نظریه
نامیده میشود
اما تا
کنون نه تنها
هیچ آزمایشی پیش
بینیهای این
نظریه را رد
نکرده
که
آزمایشات دقیقتر
همچنان آن را
تایید میکنند
. در حالیکه
بجز در علم در هیچ
کجای دیگر ما
انسانها چنین
عمل نمیکنیم . بسیاری
از باورهای ما
ممکن است در یک
یا چند مورد
درست باشد
اما
هزاران مثال هم
در رد آنها
وجود دارد . ولی ما همچنان
به همان یک یا
چند نمونه ای
که در تایید
باورهایمان
هست اکتفا میکنیم
. اما در
علم
تنها یک مورد خطا
باعث میشود
دانشمندان
نظریه ای را
کنار بگذارند
و بگویند
اشتباه بود .
و در
مورد
استیون هاوکینک
و نظراتش بد نیست جمله ای
از همین کتاب
او را در صفحه
35 برایتان
نقل کنم
تا ببینید
که
دانشمندان واقعی چگونه می
اندیشند و تا چه
اندازه
تلاش میکنند بیطرفانه
و بدون پیش
داوری
به مسائل
نگاه کنند .
پیشنهاد میکنم ویدئوی
سه ساعته " کیهان
شناسی به زبان
ساده را و بویژه
بخش سوم آن را
ببینید " این ویدئو
را میتوانید در بخش
تولیدات تصویری
پایگاه اینترنتی من
مشاهده کنید .
چندين سال
قبل شوراي شهر
مونتزا در
ايتاليا
نگهداري
ماهي هاي
خانگي را در
تنگهاي بلوري
مدور ممنوع
كرد . دليل آن
بود كه معتقد
بودند
نگهداري
ماهي در تنگ
با ديوار هاي
منحني
بيرحمانه
است زيرا ماهي از
درون آن تصوير
تحريف شده اي
از جهان
بيروني
خواهد
ديد . حال
سوال اين است
كه از كجا
بدانيم
تصويري كه ما
از واقعيت
بيروني جهان
ميبينيم تحريف
شده نيست . ؟ آيا
امكان ندارد
كه ما هم خود درون يك
تنگ بزرگتر
قرار داشته
باشيم ؟
صفحه
35 از
کتاب طرح
بزرگ نوشته
استیون هاوکینگ
فرهنگی
، اجتماعی |